هانا  ارشا کوشا هانا ارشا کوشا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

خاطرات تلخ وشیرین سه فرشته

اذز

مطلب بصورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ ثبت شده است سلام امروز وارد اخرین ماه از پایییز رنگارنگ خداوندر
1 13

اذر یک

سلام خیلی وقته از کارهاتون ننوشتم این روزها مصادف بود با بیماری من وبی حوصلگی بابت تمام روزهای که داد وبیداد کردم معذرت می خواهم باور کنید خییلی دوستتون دارم وشماتمام دنیایی منید یکر وز  با بابایی بردمتون مرکز خرید کوروش  که کلی بازی کردید وبهتون خیلی خوش گذشت وعصر رفتید پارک والبته دوشنبه هم با حال مریض وتب با صبا پرستار جدیدتون بردمتون پارک وبعد هم کیک تولد می خواستید که گرفتیم ونهار اش  خوردیم وامدیم خونه جمعه هم  بابایی طبق معمول  رفتیم موزه حیوانات دار اباد که من زیاد حال نداشتم نشستم تا شما خودتون کمی بازی کنید وبابایی مواظبتون بود  یک شنبه یادوشنبه همین هفته  با خاله هلن ولارا وبابایی وعمو احمد رفتیم کیدز کلاب بالای اطلس پودوهلن بیچا...
6 13

مامانم

مادر یعنی اون فرشته ای که جان می دهد به جان تو مادر اون فرشته ای که مرهم تمام زخمهات از خراش زانو تا دلشکسته ای تو مادر اون فرشته ای که نگاهش با نگاهت امیخته وصداش هنوزم بالاترین تسلی دلت مادر اون فرشته ای که خدا و اعتقادات وباورت و خودت از طریق اون شناختی مادرم از خداوند بهترین لحظه ها را برایت ارزو مندم زیرا بهترین لحظه های عمرت به خاطر فرزندانت از دست دادی بمان که شنیدن صدایت عادت هر روزه ای من است و اغوشت امن ترین ماوای من دوستتدارم واز ته دل فریاد می زنم تولدت مبارک مامان خوبم پیوستََ تولد مامان عزیزم هفت اذر وباز مدرسه ای من دیر شد ...
9 13

دل نوشته

مطلب بصورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ ثبت شده است زندگی  یک درس یک دزس یخت به قدری سخت که فقط یک بار فرصت پاس کزدنش داری . زندگی را باید جلد گرفت نه فرصت پاک نویس داری ونه چک نویس زندگی اجبار ومرگز انتظار وما بازیگران بین دو جبر زندگی گاهی تلخ تلختز از هر 
10 13

دل نوشته

زندگی  یک درس یک درس سخت به قدری سخت که فقط یک بار فرصت پاس کردنش داری . زندگی را باید جلد گرفت نه فرصت پاک نویس داری ونه چک نویس به ناگاه خط خورده خواهد شد. زندگی اجبار ومرگ انتظار وما بازیگران بین دو جبریم  زندگی گاهی تلخ تلختر از زهر هلاهل گاهی شیرین  شیرین تر از انگبین گاهی انقدر گرفتار روز مرگی می شیم که یادمون می ره شاید کوچکترین داشته های ما بزرگترین ارزوی افراد دیگری است چای دست مادر ..پند واندرزهای پدر ...دا دو بیداد وخنده فرزند... سکوت وارامش شب ...تن سالم  خونه امن و........گاهی انقدر درحیاط مدرسه می مانیم که یادمان می رود زنگ حیات زده شده وما فرصت دوباره نداریم ونقطه پایان گذاشته شده زندگی بادکنک دست کوشاست زندگی عرو...
10 13

سالروز تولد

همیشه به قداست چشماتون ایمان داشتم  ودارم ورنگ چشماتون زیباترین رنگین کمان خداوندی است در نظرم ..ونمی دانم گیتی چه زمانی مانند شما خلق خواهد کرد ولی نیک می دانم  لحظه ای که وجودتان در وجودم طنین انداخت تپشهای قلبم اوج گرفت ..ومن خدایی را شاکرم که مرا لایق مادری دانست ودر صبحگاهان راس ساعت ده بیست وهشت ده وبیست ونه وده سی سه فرشته ای بهشتی راهم اغوش من کرد تا عطر بهشت ویاس واقاقیا به همراه اورند ..وچه ساده شدند دنیای من.. وچه زیبا بافته شده وگره خورد ارزوهای من با ارزوهاتون وباوردارم با وجود شما می شود همپایی رنگین کمان قدم زد در باران وباورداشت افتاب را هم زمان سه سال گذشت از روزی که من سوار بر بال فرشته ها لقب مادر گرفتم ووجودم اکنده شد...
13 13

سالروز تولد

مطلب بصورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ ثبت شده است نمی دانم خداوند مننان چگونه شمازا به این زیبایی ترسیم کرده ورنگچشمایتانرا به این زیبایی خلق کرده وچه وقت دیگز می توان فرشته هایی به این زیبایی خلق کندخدایی را شاکرم که مرا لایق مادری دانست ودر صبحگاهان راس ساعت ده بیست وهشت ده وبیست ونه وده سی سه فرشته ای بهشتی راهم  به یمن وجود شما در بر اغوش من کرد تا عطر بهشت ویاس واقاقیا به همراه اورند وچه ساده شدند دنیای من وچه زیبا بافته شده وگره خورد ارزوهای من با ارزوهاتون وباور کزدم می شود همپایی رنگین کمان قدم زد در باران وباورداشت افتاب را هم زمان سه سال گذشت از روزی که من سوار بر بال فرشته ها لقب مادر گرفتم ووجودم اکنده شد از سه فرشته ای زیباگر ی...
13 13

سالروز تولد

مطلب بصورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ ثبت شده است نمی دانم خداوند مننان چگونه شمازا به این زیبایی ترسیم کرده ورنگچشمایتانرا به این زیبایی خلق کرده وچه وقت دیگز می توان فرشته هایی به این زیبایی خلق کندخدایی را شاکرم که مرا لایق مادری دانست ودر صبحگاهان راس ساعت ده بیست وهشت ده وبیست ونه وده سی سه فرشته ای بهشتی راهم  به یمن وجود شما در بر اغوش من کرد تا عطر بهشت ویاس واقاقیا به همراه اورند وچه ساده شدند دنیای من وچه زیبا بافته شده وگره خورد ارزوهای من با ارزوهاتون وباور کزدم می شود همپایی رنگین کمان قدم زد در باران وباورداشت افتاب را هم زمان سه سال گذشت از روزی که من سوار بر بال فرشته ها لقب مادر گرفتم ووجودم اکنده شد از سه فرشته ای زیباگر ی...
13 13

یک اغاز دیگر

سلام به چهار سالگی سلام به سال جدید خداحافظ سه سالگی خداحافظ روزگار سه سالگی ما  سلام به یک روز دیگه وبه یک دنیایی دیگه با فراز ها وفرودهاش با خنده هاش وگریه هاش به دعواها واشتی هاش  سلام به خدایی که مجال باهم زیستن ودر کنار هم بودن را به ما اعطاکرد خدایا شکرت به دادها وندادهات امسال بهتر از سه سالگی برامون رقم بزن که ما امسال هم محتاج اغوش تویم  فرشته های من ..دنیاتون شادشاد وغمهاتون به کوچکی دلهاتون باشه تنت سالم وچشم خدا بهتون باشه  ودر اغوش گرمش روزگار بگذرانید دوستتون داریم قشنگترین بهانه های ما برای زندگی ...
14 13

روز نوشت اذر

سلام به شما گلها پنچ ر وز گذشت از سالروز تولدتون من مجددا سر ماخوردم ودر گیر تغییر در قالب وبتون بودم واماده دارم می شم برای گرفتن سومین جشن تولدتون بهتون بگم که شب تولدتون دختر همسایه پایینی فاطمه جون با یک کیک وژله دست ساز خوشمزه همه را سوپرایز کرد وامدن بالا وشما اولین شمع تولدتون فوت کردید دستشون درد نکنه فرداشم که روز تولدتون بود با بابایی رفتیم شهر بازی مرکز خرید کوروش وبعد هم نهار وخیلی خسته امدید خونه ومن زنگ زدم یک کیک خیلی کوچک براتون اوردن وشمع گذاشتم برای یمنش فوت کردید  به سفارش مادرجون که اصرار داشت حتما روز تولدتون شمع فوت کنید . ماهم اطاعت امر کردیم وشب هم دعوت بودیم خونه خاله مهسا ونویان عزیز که دوست وبلاگیتون به شما ر ...
18 13